داستانهای دزدی یهجوریه که هیچوقت آقا دزده نقش منفی داستان نمیشه و برعکس همه طرفدار اون میشن و میخوان باهاش همزاد پندارب کنن پس نتیجه میگیریم دزدا شخصیت جذابی تو فیلم و داستانا دارن حالا فرض کن یازیگرایی مثل جورج کلونی ، برد پیت، مت دمون بیان و نقش آقا دزده رو ایفا کنند!(من شخصا دیگه دلم میخواد دزدیده شم)حالا این حرفا به کنار ما چون میدونیم که سرقت چقدر پرطرفداره یه اتاق فرار فوقالعاده با داستان دزدی طراحی کردیم! اسمش هم از روی سهگانه اوشن(فیلم همون دزد جذابا) الهام گرفتیم و گذاشتیم اسکیپ روم OCEAN’S SIX!! اگه میخواین بدونین توی فیلمهای اوشن و اتاق فرار ما چه خبره، بریم که تو این مقاله براتون بگم!!
در سال 2001، یعنی دقیقا بیست سال پیش بود که آقای استیون سودربرگ فیلمی رو کارگردانی کرد که به یکی از بهترین و پر سودترین فیلمهای زمان خودش تبدیل شد. موفقیت فیلم «یازده یار اوشن» در حدی زیاد بود که تهیهکنندگان و کارگردان رو مجاب کرد ادامه این داستان رو در دوتا فیلم، یعنی «دوازده یار اوشن» و «سیزده یار اوشن» بسازن.
بعد از گذشت دو دهه از ساختشون، سهگانه اوشن الان از مهمترین فیلمهای ژانر سرقت به حساب میان و طرفداران بسیار زیادی دارن. البته صادقانه بگیم دلیل محبوبیت سهگانه اوشن تماما به خاطر کیفیت بالای کارگردانی و فیلمنامه نبوده؛ بازیگرهای فوق خفن و بسییاااارر جذابی از جمله جورج کلونی (که معرف حضور همه هست)، برد پیت، مت دمون و جولیا رابرتز توی این فیلمها نقشآفرینی میکنن... بعید میدونم کسی بدش بیاد همه این عزیزان رو یکجا توی یک فیلم ببینه!!
همونطور که گفتیم ژانر این فیلمها سرقت و دزدیه؛ داستان فیلم اول (یازده یار اوشن) از این قراره که جورج کلونیِ عزیز نقش آقای دنیل اوشن رو بازی میکنه؛ یه سارق حرفهای که تازه از زندان آزاد شده. دنیل بعد از آزاد شدنش میره دیدن دوست قدیمیش، راستی رایان (با بازی برد پیت) تا بهش پیشنهاد یه دزدی خیلی بزرگ رو بده. این دوتا رفیق شفیق نقشهشون رو میبرن پیش دوستشون، آقای روبن تیشکاف که قبلا توی لاس وگاس کازینو داشته و آدم پولدارهی جمعشون میشه و نقش حامی مالی نقشه دزدی رو بازی میکنه. این عزیزان میخوان به گاوصندوقهای کازینوهای آقای تری بندیکت دستبرد بزنن.
راستی، دنیل و روبن هشت نفر دوست و آشنای کاربلد دیگه هم جمع میکنن و برنامه دزدیشون رو میکشن. وسطای نقشه کشیدن میفهمن که ای دل غافل!! زن سابق دنیل، تس (جولیا رابرتز)، رفته با تری بندیکت وارد رابطه شده. دنیل بعد از اینکه اینو میفهمه بیشتر مصمم میشه که از تری سرقت کنه و تس رو دوباره جذب خودش کنه. حالا اینکه داستان سرقت چطور پیش میره و چیا میشه رو میذارم خودتون توی فیلم ببینید و لذتش براتون از بین نره!
همونطور که گفتم یازده یار اوشن خیلی خیلی محبوب میشه و کلی فروش میکنه؛ و طبق قانون هالیوود اگه یه فیلم فروش خوبی داشت، باید بری ادامهش رو هم بسازی!! فیلم «دوازده یار اوشن» سه سال بعد از فیلم اول، یعنی توی سال 2004 منتشر میشه. برای اینکه داستان این فیلم رو بگم باید پایان یازده یار اوشن رو لو بدم، پس اگه فیلم رو ندیدین سریع برین نگاش کنین و بعد بقیه این مطلب رو بخونین.
در پایان فیلم اول، یازده یار اوشن موفق میشن 160 میلیون دلار رو از تری بندیکت بدزدن و دنیل و زن سابقش، تس، هم پیش همدیگه برمیگردن. البته اوضاع اینجوری خوب نمیمونه و اولِ فیلم «دوازده یار اوشن»، تری بندیکت همهی یازده یار رو شناسایی میکنه و بهشون خبر میده که اگه 160 میلیون دلار دزدیده شده به علاوه 38 میلیون پول خسارت رو بهش پس ندن اونا رو میده دست پلیس.
یاران اوشن برای جبران خسارت و برگردوندن پول تصمیم میگیرن یه سری اسناد خیلی ارزشمند که توی آمستردامه رو بدزدن؛ ولی وقتی میخوان نقشه دزدی رو بکشن میفهمن که یه سارق حرفهای به اسم نایت فاکس (روباهِ شب) قبلا این مدارک رو دزدیده. یازده یار اوشن که توی این فیلم شدن دوازده یار، تصمیم میگیرن برن اسناد رو از روباه شب بدزدن. اونا میفهمن که روباه شب در حقیقت آقایی به اسم فرانسیس تولور هست که یه اشرافزاده ثرتمند فرانسویه.
دنیل طی یه سری اتفاقات با فرانسیس روبهرو میشه و فرانسیس بهش پیشنهاد میده برای اینکه ثابت کنن کدومشون سارق بهتریه هرکدومشون جداگانه برای دزدیدن یه تخم طلایی فابرژه که توی موزه رُم نگهداری میشه اقدام کنن؛ و اگه دنیل و تیمش بتونن تخم مرغ طلایی رو قبل از فرانسیس بدزدن فرانسیس بدهی اونا به تری بندیکت رو پرداخت میکنه. طبیعتا دنیل این پیشنهاد میپذیره! جزئیات این یکی سرقت و پایان این فیلم رو هم میذارم خودتون ببینید و لذتش رو ببرین!
سومین فیلم از سهگانه اوشن آنچنان ربطی به دو فیلم قبلی نداره: توی «سیزده یار اوشن» آقای روبن تیشکاف (که حامی مالی دزدی توی اولین فیلم بود) میخواد بزرگترین هتل-کازینوی لاس وگاس رو تاسیس کنه و برای اینکار با یه نفر به اسم آقای بنکس شریک میشه؛ ولی آقای بنکس نامردی رو در حق روبن تموم میکنه؛ به روبن رودست میزنه و کازینو رو بالا میکشه. روبن طفلکی هم سکته قلبی میکنه و زمینگیر میشه. دوستان روبن، یعنی همون اوشن و رفقا از این قضیه خیلی ناراحت میشن و تصمیم میگیرن مراسم افتتاح این هتل-کازینو جدید رو خراب کنن.
سیزده یار اوشن دوتا نقشه میچینن؛ اولیش اینکه کاری کنن این هتل-کازینو از منتقدا و داوران پنج ستاره رو دریافت نکنه و یه جورایی اسم و رسم بدی برای هتل بسازن؛ دومیش هم اینکه بازیهای کازینو رو جوری دستکاری کنن که شرکتکنندهها برنده میلیونها دلار پول بشن و اینجوری بنکس از لحاظ مالی نابود شه. طبق معمول همهچیز طبق نقشه پیش نمیره و بعضی از کارها بههم میریزن. اگه میخواین بدونین یاران اوشن با چه مشکلاتی مواجه میشن سریع برین فیلم رو ببینین!
اینقدر حرف از دزدی زدیم که منم دلم دزدی خواست!! شما رو نمیدونم ولی وقتی پای دزدی میاد وسط من دلم میخواد آدم بده داستان باشم و کلللیییی پول به جیب بزنم! البته هیجان بالا و فوران آدرنالین هم شدیدا اغواکنندهس! اگه مثل من هستین و حتی فکر کردن به نقشه سرقت و دزد و پلیس بازی براتون جذابه شدیدا پیشنهاد میکنم یه سری به اتاق فرار OCEAN’S SIX بزنین... با رفیقاتون جمع بشین و نقشه سرقت الماس 9 قیراطی آقای بیانچی رو عملی کنین... حواستون باشه مو لای درز عملیات دزدی نره، چون آقای بیانچی منتظر بهونهست که مچ شما رو بگیره!! هوش رو چاشنی مهارت کنید و با دست پر از مهمونی آقای بیانچی خارج بشید!
بازی Hidden Agenda
لازم نیست گیمر باشی تا بدونی که دنیای بازیهای کامپیوتری چقدر وسیع شده، و به اندازهی موهای سرمون بازی ساخته شده، اما خب طبیعیه که همه ی این بازیها موفق نمیشن و نمیتونن خوشون رو تو دل گیمرها و یا حتی مخاطبای ساده جا کنن برای همینه که شرکتای بازیسازی از تمام تکنیکای موجود مثل : سناریوهای چالشبرانگیز ارائه دادن یه بازی برای کامپیوتر، موبایل و پلیاستیشن و .. استفاده میکنند بلکه بتونن یه بازی پرطرفدار بسازن
شرکت Supermassive Games علاوه بر همهی اینها یه خلاقیت جالب دیگه هم به خرج داده. این شرکت که قبلتر توی سال 2015 بازی Until Dawn رو ارائه داده بود )که خیلی هم محبوب شد(، سال 2017 یه بازی خفنتر به اسم Hidden Agenda رو به طرفدارهاش ارائه کرد.
که در این مقاله به طور کامل به توضیحش میپردازیم.
داستان بازی ماجرای شاید یه ذره تکراری پلیس علیه قاتله؛ یه افسر تازه وارد پلیس میزنه به سرش و سیمهای مغزش اتصالی میکنن و تبدیل به یکی از مخوفترین و زیرکترین قاتلها میشه. شما به عنوان افسر پلیس و کارآگاه باید این عزیزدل رو پیدا کنین و به سزای اعمالش برسونین؛ ولی این چیزی نیست که این بازی رو خاص میکنه. بازی Hidden Agenda مخصوص گیمرهایی طراحی شد که عاشق ماجراجویی هستن؛ ولی دلشون میخواد توی ماجراجوییشون دوستانشون رو هم شریک کنن. کار تیمی همیشه بهتر از کار انفرادیه، درسته؟ میپرسین چجوری میشه یه بازی جنایی روی موبایل رو گروهی انجام داد؟؟ الان میگم!
برای تجربه کردن این کار تیمی باحال فقط لازمه علاوه بر کنسول پلیاستیشنتون یه گوشی هوشمند داشته باشین! بله! شرکت دوستداشتنی سونی دو سه سال پیش چیزی به اسم Playlink ارائه داد که هدفش لینک کردن گوشی موبایل گیمرها به پلیاستیشن 4 هست. با استفاده از اپلیکیشن Playlink گوشی هوشمند شما تبدیل به یک کنترلر میشه و با لینک شدن به گوشی دوستانتون و کنسول بازی، میتونین از همراهی همدیگه لذت ببرین!
خب، حالا چه چیزی بازی Hidden Agenda رو خاص میکنه؟؟؟ این بازی از اولین بازیهایی بود که ژانر جنایی رو وارد این تجربه گروهی کرد و علاوهبر اینکه از این لحاظ نوآورانه بوده مزیتهای دیگهای هم داره. Hidden Agenda یه بازی روانشناختی، هیجانانگیز و جناییه که تمام تمرکز شما و پنج نفر از دوستانتون رو لازم داره. توصیه میشه این بازی رو حتما به صورت گروهی انجام بدین، چون تنهایی تموم کردنش اصلا کار راحتی نیست!
شاید فکرکنین گروهی بودن تنها جاذبه بازی Hidden Agenda هست، که در جوابش باید بگم نخیررر!! یادتونه گفتم این یه بازی روانشناختیه؟ خب، در طول بازی گروهی از شما سوالاتی نظیر «کدوم یکی از شماها توی موقعیتهای سخت تصمیمات بهتری میگیره؟» یا «چه کسی احساساتی تره؟» پرسیده میشه و اینطوری هوش مصنوعی بازی یه دید کلی از شخصیت گیمرها پیدا میکنه و با استفاده از این اطلاعات توی بعضی از موقعیتها ممکنه یه وظیفه رو به یه نفر محول کنه؛ مثلا شلیک کردن توی یه موقعیت خاص رو یه گیمر بهخصوص باید انجام بده و ... . این باعث میشه همه اعضا سعی کنن در طول بازی توی بهترین حالت خودشون باشن تا این پرونده جنایی با شکست روبهرو نشه و اینجوری هیجان کار خیلی بالا میره.
تموم کردن بازی به صورت گروهی حدود دو سه ساعت زمان میبره و میتونه یه بعدازظهر عالی رو برای تیمتون رقم بزنه، ولی بعد از تموم کردن بازی لازم نیست بذارینش کنار! مواردی که تا اینجا گفتیم تنها جنبههای خاص این بازی نیستن! علاوه بر اینها Hidden Agenda چندین پایان متفاوت داره و بسته به تصمیاتی که میگیرین و معماهایی که حل میکنین یا کشف نشده باقی میمونن ممکنه هرکدوم از این پایانها رو تجربه کنین!! نکته فوقِ جذاب؟ تنها توی یکی از پایانها قاتل دستگیر میشه!!! شاید لازم باشه چندین بار سناریوهای مختلف بازی رو طی کنین تا به بازداشت قاتل برسین. هرچندبار که دوست دارین دور همدیگه جمع بشین و این بازی رو انجام بدین! سناریوهای مختلف رو تجربه کنین و تا جایی که میشه توی تخیلات و ساخته خالق بازی ماجراجویی کنین!!
حرف از کار گروهی و حل معما شد و طبیعتا فکر من رفت سراغ اتاق فرار! البته که ذات همه اتاقهای فرار حل کردن معماهای مختلفه؛ ولی بعضی اتاقها داستان جنایی دارن و خوووووب اون حس کارآگاهی شما رو محک میزنن! شرلوک هلمز (یا اگه با بلاگ قبلی طرفدار پوآروشدین، هرکول پوآرو) درونتون رو بیرون بیارین و با دوستای هیجانطلب و باهوشتون سری به اتاق فرارهای Blow Your Candles یا Los Santos بزنین! شاید حل کردن معماهای جنایی و فوران سروتونین و آدرنالین تنها چیزی باشه که الان بهش نیاز دارین! قول میدم راضی از اتاق فرارهای ما بیرون برین!! منتظرتونیم!!
دیگه همهی ما برای یه بارم که شده جوگیر شدیم و دلمون خواسته که مامور مخفی بازی در بیاریم و خیلی یواشکی و بدون اینکه کسی بفهمه یه چیزی رو از یه جایی برداریم و گم و گورش کنیم! بگید که شماهم ازین کارا کردید و من تنها نیستم. حالا اگه شما هم اهل این کارا هستید من میخوام پیشنهاد یه تجربه عملی رو بهتون بدم که اسمش اتاق فرار Los Santos هست که یه تجربه واقعی از جاسوس بازیه و کلی هیجان و تجربه میکنید.
لازم نیست حتما طرفدار فیلم و سریال یا پیگیر سیاستهای داخلی و خارجی باشین تا اسم سریال «تهران» به گوشتون خورده باشه. این مینی سریالِ هشت قسمتی تیرماه امسال پخش شد، ولی نکته جنجالی اینه که سریال تهران ساخته کشور اسرائیله!! بله! و قطعا همونطور که میتونین حدس بزنین درون مایه سیاسی داره، ولی چیزی که نظر خیلی از مردم دنیا رو به خودش جلب کرده اینه که داستان و فضای این سریال مخالف ایران نیست! خب اگه گیج شدین که چطور ممکنه یه سریال اسرائیلی مخالف ایران نباشه بذارین تو این مقاله براتون یه ذره شفافسازی کنم و سریال رو بررسی کنیم!
مهمترین جنبه سریال؛ جلوههای بصریش هستن! اگر خود سریال رو تماشا کرده یا ازش عکس و کلیپ دیده باشین حتما با خودتون گفتین «خدای من!! این سریال توی ایران فیلمبرداری شده؟؟ چطوری؟!». متاسفانه باید حباب آرزوهاتون رو بترکونم و بگم که این سریال توی کشور یونان و در شهر آتن فیلمبرداری شده و کارگردانش، آقای دانیل سیرکین، با تلاش هوشمندانه و بسیار ظریفی دقیقا شهر تهران رو بازسازی کرده. جزئیات کوچیکی در تمام سکانسها به چشم میخورن که حداقل برای ما ایرانیا یادآور شهر تهران هستن؛ از صندوقهای صدقات گرفته تا فرودگاه امام خمینی و فضای داخل ادارهها و غیره. حتی لباس بازیگرها هم حال و هوای تهران رو داره! شاید تنها انتقاد از سریال از جهت بازسازی ایران و تهران، لهجه بازیگرها باشه؛ دلیلش هم اینه که بازیگران ایرانی چنین نقشهایی رو نپذیرفتند و با تمام آموزشهایی که به بازیگرهای سریال داده شده باز هم لهجهها اونطور که باید و شاید تمیز درنیومدن.
خب برگردیم به فیلمنامه سریال! داستان از این قراره که تامار رابینان یه مامور مخفی موساد هست که تحت نام ریچل و عنوان یه معلم زبان انگلیسی به ایران سفر کرده تا طی ماموریت جدیدش پدافند هوایی ایران رو از کار بندازه و اسرائیل بتونه نیروگاه اتمی و راکتورهای ایران رو بمبباران کنه تا ایران نتونه بمب اتم بسازه. تامار (یا همون ریچل) اصالتا اهل ایرانه و خانوادهش وقتی خیلی کوچیک بوده از اصفهان به اسرائیل مهاجرت کردن، و این ماموریت برای اون مصادف میشه با جستوجو کردن درباره رگ و ریشهاش. ظاهرا همهچیز داره طبق طبق نقشه پیش میره تا اینکه همونطوری که خودتون میتونین حدس بزنین یه گره توی کار میفته و ریچل عاشق میشه!! بعد از به هم خوردن این ماموریت ریچل درگیر تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی ایران میشه.
طبق چیزهایی که تا اینجا گفتیم داستان نه مخالف و نه موافق ایران به نظر میرسه، پس قضیه چیه؟ خب نکات ریز و درشتی توی سریال نظر بیننده رو به خودشون جلب میکنن؛ مثلا یکی از ماموران سپاه ایران بسیار زیرکانه دست اسرائیل رو میخونه، یا فرماندهان ایرانی برخلاف چیزی که از یک سریال ساخته غرب انتظار داریم بسیار باهوش و با آرامش و مدرن هستن و خیلی خوب اوضاع رو مدیریت میکنن. همه اینها به علاوه شکست خوردن ماموریت اسرائیل حسی از برتری ایران به مخاطب القا میکنن.
سوالی که پیش میاد اینه که چرا اسرائیل باید چنین سریالی بسازه؟ حرف و حدیث درمورد سریال تهران خیلی زیاد هست؛ ولی اگه بخوایم از تهیهکننده سریال نقل کنیم، موشه زوندر گفته هدفش از ساخت این سریال این بوده که تخاصم بین دو کشور رو کم کنه روی روابطشون تاثیر مثبت بذاره. آقای زوندر اعلام کرده هدف اصلیش از ساخت سریال تهران «مقابله با تصویر منفی ایران» بوده. حالا قضاوت اینکه چقدر روده راست توی شکم ایشون هست رو به خودتون میسپارم! خبر احتمالا خوب اینه که بعد از اینکه Apple TV+ (اپل تی وی پلاس) سریال تهران رو خرید این سریال با استقبال جهانی خوبی روبهرو شد و حدس زده میشه امسال فصل دومش فیلمبرداری بشه.
جزئیات زیادی از سریال ناگفته موندن، ولی امیدوارم اونقدر جذب شده باشین که بخواین سریال رو نگاه کنین! اگه از دیدنش لذت بردین ما رو بیخبر نذارین! تا حس و حالش از سرتون نپریده یه سری به اتاق فرار لوس سانتوس بزنید و یه معمای جاسوسی رو تجربه کنید! امیدوارم خیلی خیلی بهتون خوش بگذره! از تجربههاتون برامون بگین!
شرلوک هلمز یا پوآرو؟،مسئله این است. قضیه ازاینجا شروع میشه که دوتا نویسنده ی درجه یک انگلیسی تصمیم به خلق دو تا کارگاه درجه یک تر ازخودشون میگیرن، یکی از این نویسنده ها آقای آرتور کانن دویل هست که در 22 می 1859 در اسکاتلند متولد شد و در سال 1886 بود که با نوشتن داستان های کوتاه حول یه شخصیت کارگاهی ، شرلوک را خلق کرد که البته طبیعی هست که در ابتدا شرلوک محبوبیت زیادی نداشته باشه.
و اما میرسیم به سرکار خانم آگاتا کریستی که البته چندین سال بعد از شرلوک و آقای آرتور متولد شد، و نویسنده خیلی موفقی در داستان های جنایی بود تا جایی که 66 کتاب در این ژانر نوشتت همچنین رکورد گینس پرفروشترین نویسنده داستان در تمام دورانها رو هم ازان خودش کرد و خانم مارپل هم این نویسنده خلق کرده.
اگه سری به اتاق فرار Blow Your Candles زده باشین حتما میدونین که این بازی تمِ کارآگاهی داره، و معروفترین کارآگاههای دنیا کیا هستن؟؟ آقای شرلوک هلمز و جناب آقای هرکول پوآرو! این دوتا شخصیت رو چقدر میشناسین؟؟
درسته که به نظر خیلیها هلمز و پوآرو دوتا شخصیت خیالی کارآگاهی هستن و شاید حتی بعضیها فکر کنن خانم کریستی از روی کارهای آرتور کپی کرده؛ ولی واقعیت اینه که این دو نفر خیلی خیلی با هم فرق دارن. که در مقاله تفاوت هاشون رو بررسی میکنیم.
بیاین از ظاهرشون شروع کنیم!! شرلوک هلمز سن حدودا 30 ساله، چشمان خاکستری، موی مشکی، بینی کشیده و هیکل ظریف ولی بلندقدی داره. کلاه کلاسیک، پیپ خاص خودش، کت بلند و ذرهبین معروفترین شاخصههای ظاهری شرلوک هستن. درحالیکه پوآرو نسبتا قد کوتاهه، حدوا 60 سالشه، کت و شلوار میپوشه، همیشه یه عصا همراهشه و از همه مهمتر یه سیبیل هرکول پوآرویی داره!! درسته که پوآرو بسیار باهوش بهنظر میرسه؛ ولی طی سده گذشته شرلوک به نماد کلاسیک یه کارآگاه تبدیل شده.
بعد از ظاهر کارآگاهها به یه سوال مهم و اساسی میرسیم: کدومشون باهوشتره؟؟ البته نظر دادن درمورد ضریب هوشی دوتا شخصیت خیالی کار سختیه! ولی بذارین یه تلاشی بکنیم. شرلوک هلمز معمولا از سرنخهایی که در محل حادثه وجود دارن برای حل معماها استفاده میکنه. اون سرنخها رو پیدا میکنه و با تجزیه و تحلیل کردنشون به جواب میرسه؛ ولی پوآرو هرگز از صحنه جرم بازدید نمیکنه و معماها رو با ذهن و احساس ذاتیش حل میکنه. برای پوآرو دونستن پیشینه مضنونین مهمتره، و با تحلیل کردن شخصیت افرادی که درگیر یه حادثه هستن معما رو حل میکنه. میشه گفت پوآرو هوش اجتماعی بالاتری داره و درعوضش شرلوک شیمیدان بهتریه و مسائل علمی رو بهتر درک میکنه. شرلوک از لحاظ فیزیکی فعالتره و همهش داره سرنخها رو دنبال میکنه اما پوآرو دوست داره یه جا بشینه و افراد و رخدادها رو توی ذهنش بسنجه. یه نکته منفی درمورد شرلوک اینه که از مواد مخدر استفاده میکنه تا کارایی مغزش رو بالا ببره و مسائل رو حل کنه. بهطور کلی شرلوک از علم و فناوری و پوآرو از روانشناسی و منطق استفاده می کنن، پس نتیجهگیری خیلی سخته! ولی شاید بشه گفت پوآرو بهتر از مغزش کار میکشه!
سوال بعدیمون بیشتر درمورد نویسندههاست؛ کدوم شخصیت بهتر نوشته شده؟؟ آرتور کانن دویل و آگاتا کریستی هردو نویسندگان بزرگی هستن که خودشون رو وقف ادبیات کارآگاهی و جنایی کردن و آثار این دو نویسنده بارها و بارها تحسین شدن. هرکول پوآرو شخصیتی زیرک داره، با استفاده از هوش اجتماعی و بهره بردن از روانشناسی مشکلات و معماها رو حل میکنه. نقد منتقدین ادبی نسبت به داستانهای پوآرو اینه که آگاتا کریستی با تمرکز بسیار بالا معماهای پیچیده و خلاقانهای نوشته که حل اونها فقط از کارآگاه فوقالعادهای مثل هرکول پوآرو برمیاد! ولی تمرکز و انرژی مساوی برای توصیف شخصیت هرکول پوآرو صرف نشده و این قضیه باعث شده خوانندهها آقای پوآرو رو اونطور که باید و شاید نشناسن. همچنین ابتدا و انتها داستانهای کریستی مسحورکنندهست ولی وسطای داستان اونقدر همهچیز پیچیده میشه که برای خواننده جذابیتش رو از دست میده. در مقابل شرلوک هلمز رو داریم، شاید بعضی از وجنات شرلوک مثل پوآرو برای طرفداران ناشناخته مونده باشن، ولی ظرافت آرتور برای خلق این شخصیت بیشتر بوده و این ناآگاهیها به قسمتی از شخصیت مرموز آقای هلمز تبدیل شدن. همچنین شرلوک هلمز معمولا با دکتر واتسون همراه میشه و این دو نفر یه تیم جذاب رو تشکیل میدن. در حقیقت زمانی که رمانهای آرتور کانن دویل رو میخونید داستان ماجراهای شرلوک هلمز از زبان دکتر واتسون بیان میشن. همه این موارد دست به دست هم دادن تا باعث بشن شرلوک هلمز یه شخصیتپردازی ماندگارتر داشته باشه و بهیاد موندنیترین تصویر رو در ذهن مخاطبش ایجاد کنه.
حالا که خوب با این دو نفر آشنا شدیم بذارین چندتا حقیقت جالب هم درموردشون بهتون بگم.
1. آرتور کانن دویل شخصیت شرلوک هلمز رو با الهام از یکی از اساتیدش نوشته. این استادِ آرتور به قدری تیزبین و دقیق بوده که بیماری مریضها رو در یک لحظه و با مشاهده علائم ظاهریشون تشخیص میداده.
2. از شرلوک هلمز بیشتر از 220تا فیلم ساخته شده!
3. ملکه ویکتوریا از طرفداران شرلوک بوده!
4. آرتور کانن دویل بعد از مدتی نوشتن درمورد شرلوک خسته میشه و این شخصیت رو میکشه!! ولی بعد ناشرها بهش التماس میکنن تا شرلوک رو به زندگی برگردونه و به نوشتن ادامه بده.
5. حدس زده میشه آیکیو شرلوک معادل 190 باشه... آیکیو انیشتین 168 هست!
6. پوآرو قبل از اینکه کارآگاه بشه افسر پلیس بوده!
7. پوآرو وسواسی بوده، تا جایی که توی یکی از کتابها میگه "خیلی بده که تخممرغها اندازه هم نیستن!"
8. آگاتا کریستی 33 رمان بلند و 59 داستان کوتاه با حضور هرکول پوآرو نوشته.
9. پوآرو قدکوتاه و نسبتا چاقه.
شاید این سوال برای شما پیش آمده باشد که اصلا اتاق فرار چیست؟ اسکیپ روم یا اتاق فرار یک بازی 60 تا 90 دقیقه ای است که مردم به صورت تیمی آن را بازی میکنند. این بازی به این نحو است که شما همراه با هم تیمی های خود در یک اتاق زندانی میشوید و با حل کردن پازل، معما و سرنخ های موجود در داستان و سناریوی بازی به پیش می روید و در صورتی که بتوانید در این زمان مشخص به چالش ها پیروز شوید و از اتاق فرار کنید، برنده خواهید بود. اتاق فرار میتواند سناریوهای مختلفی داشته باشد مثل ماجراجویانه، معمایی، ترسناک و ... اما ما در این مقاله قصد بررسی سه مورد از ترسناکترین اسکیپ روم های ایران را داریم.
اگر با بازی Silent Hill نسخه P.T آشنا هستید و به آن علاقه دارید، این اسکیپ روم میتواند جذابیت زیادی برای شما داشته باشد، داستان از این قرار است که مردی از روی جنون دو فرزند و همسر باردار خود را به قتل میرساند و شما در خانه او زندانی شده اید، شما باید در چهار شب قبل از نیمه شب از این خانه فرار کنید، و در صورتی که موفق نشوید شما نیز دچار جنون خواهید شد. در این سناریو علاوه بر محدودیت زمان، شما باید مراقب باشید که هیچ کدام از چهار شب بازی را نبازید که این موضوع باعث دوچندان کردن هیجان بازی میشود.
این سناریو به داستان Dead End مربوط میشود اما ترتیب خاصی نداشته و شما میتوانید به دلخواه هر کدام را اول بازی کنید. در این داستان یک دختر بچه شاهد قتل فاجعه وار و سلاخی شدن خانواده اش بوده و از بازگو کردن ماجرا بسیار هراسان است و شما باید به عنوان تیمی از روانشناسان برای همکاری با پلیس محلی نقش خود را ایفا کرده و در پی شنیدن ناگفته ها جستجو کنید.
داستان این اسکیپ روم در جنگ جهانی دوم رخ میدهد که در آن چهار اسیر جنگی از چهار کشور به همراه پیشینه های مختلف در حال دست و پنجه نرم کردن با سرنوشت تلخ و شوم خود هستند و شما با قدم برداشتن روی جای پای آنها، نقش ایفا میکنید. با اینکه چنین چیزی هرگز سابقه نداشته، شما باید زنده از این زندان خارج شوید، در این سناریوی پر اضطراب و کم نور کار تیمی مهم ترین کلید حل مشکل است.